شایلینشایلین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

نی نی ناز مامان و بابا

بیست هفتگیت مبارک

سلام گل همیشه بهارم تبریک میگم نازنینم(9 آبان). بالاخره من و شما تونستیم به نیمه راه برسیم. مسیر شیرین و یکمی هم سختی رو به نیمه رسوندیم ولی خوب ارزششو داشت. نازدخترم امیدوارم 20 هفته بعدی رو هم بسلامتی طی کنی. تو امید زندگی من و بابایی هستیم، مشتاقانه منتظر لحظه دیدارت هستیم ما. ...
9 آبان 1391

اولین احساس

  عزیز دلم(6 آبان) نازنینم به گمونم دارم حست میکنم مامانی وقتی که ثابت نشستم حس میکنم یه چیزی مث حباب تو دلم وول میخوره خیلی خوشحال مامانی، خیلی هیجان دارم   تو تو وجودمی، با منی، همراهمی، از وجود خودمی خیلی حس قشنگیه لحظه شماری میکنم تا لگد زدناتو خمیازه کشیدناتو حس کنم عزیز دلم.   ...
6 آبان 1391

انتخاب تخت و کمد

  سلام امید زندگی خوبی دخمل طلای من؟؟؟ عزیزم من و بابایی امروز عصری(4آبان) رفتیم تو سیسمونی فروشی ها که سرویس چوبیشونو بینیم. خیلی مدل هاشون ناز بودن خانوم طلا. ایشاله چند وقت دیگه با بابایی میریم یه دونه خوشگلشو برات سفارش میدم عزیز دلم که مثل فرشته ها توش ارووم بگیری.   ...
4 آبان 1391

انتخاب اسم

  سلام گل همیشه بهارم مامانی داریم دنبال اسم میگردیم برات خیلی گیج شدیم، پیدا کردن یه اسم خوب خیلی مشکله انتخاب اسم خیلی سخته عزیزم خداکنه یه اسم خیلی ناز و خوشگل بیاد تو ذهنمون. دوست دارم گل مامان ...
2 آبان 1391

دل درد مامانی

سلام عزیز دلم امروز (1 آبان) حسابی مامانی رو اذیت کردی خانم طلا. از صبح که پا شدم دل درد داشتمو همش به خودم میپیچیدم. تا عصری دل درد شدید داشتم، طرفای غروب یکم دلم اروم گرفت. به گمونم اون تو داشتی فوتبال بازی میکردی دخمل شیطون مامان. ...
1 آبان 1391

سونو سه بعدی

سلام دختر نازم سلام گل همیشه بهارم امروز(25مهر) یکی از بهترین روزای زندگی من و بابایی بود. ما باتفاق هم رفتیم سونوگرافی و شما دختر شیطون و بازیگوش مونو دیدیم. دخمل طلا بس که شیطنت کردی دکتر اصلا نمیتونست اندازه هاتو بگیره انقدر که تو وول میخوردی، پاهای نازتم جفت کرده بودی رو هم دستاتم گزاشته بودی رو نازت لجباز مامان. خیلی حس قشنگی بود برای من و بابا، از توصیفش عاجزم، یکی از بهترین لحظه های زندگیم بود. ...
25 مهر 1391

گربه ناقلا

سلام گل همیشه بهارم نمیدونم در چه حالی عزیزم، از حالت خبر ندارم. امروز(24مهر) مامانی یکم شما رو اذیت کرد، خیلی نگرانتم گلم، البته تقصیر من نبود عزیزم من خیلی ترسیدم. تقصیره اون گربه بدجنس بود که یهویی اومد زیر پای من و باعث شد یه جیغ بنفش بکشم و بعدشم کلی گریه کنم.   میدونم تو هم خیلی ترسیدی عزیزم.(البته از جیغ من) خیلی نگرانت بودم امروز، عصری رفتم پیش خانوم دکتر و باهاشون حرف زدم، ایشون هم برای فردا گفتن برم سونو. من و بابایی مشتاقانه منتظر فردا هستیم عزیزم. ...
24 مهر 1391

اشتیاق دیدن دخترم

امروز(24 مهر) خیلی خوشحالم خیلی سرحالم فردا داره میاد مادرم، قراره فردا بریم سونوگرافی و بازم شما رو ببینیم. عزیز دلم خیلی دوست دارم زودی بزرگ شی و بیای تو بغلم. بدنیا بیای، چشمای نازتو ببینم، دستای کوچولوتو ببوسم، اروم فشارت بدم رو قلبم. تو هدیه خدایی عزیزم. ...
24 مهر 1391

غذای ناردوونه

عزیز دلم سلام نازنین من، دیروز یکی از روزهای جالب و خیلی خاص بود برای من و بابایی. دیشب (22 مهر) غذای شما یکم جلوتر از خودتون تشریف آوردن خانووم طلا. وقتی دیدم سینم شیر داره یه حس خاصی بهم دست داد، حس عجیب و خیلی هم خوب. من و بابایی حسابی ذوق زده شدیم، جفتمون اشک اومده بود تو چشمامون، خیلی حس خوبی بود.       امیدوارم شما بسلامتی بیای تو بغلم و حسابی هم شیر بخوری و تپل مپل بشی ناردوونه من. ...
23 مهر 1391

گرونی

 سلام عزیزم خومشل مامانی دیروز عصر (21مهر) من و بابا جون رفتیم یکم سیسمونی فروشی ها رو گشتیم عزیزم. خیلی همه چی ناز و خوشگل بود. ولی در عوض خیلی هم گرون مرون بودن ناردوونه من. اخرشم من و بابایی به این نتیجه رسیدیم لباسای خودمونو ساسون بزنیم برای شما اماده کنیم. ...
22 مهر 1391